بلاخره این کتاب تموم شد
یه چند روز میتونم استراحت کنم، یه نفسی بکشم...
این چند روز میتونم با ذهن آزادتر به خیلی چیزا فکر کنم...
میتونم یکم با حصوله ی بیشتر درس بخونم
میتونم فیلم ببینم
تفریح کنم
البته اینا همش شاید یه هفته طول بکشه
آخرشم میدونم تنها کاری که میکنم درس خوندن و نهایتا فیلم دیدنه
آخرین طرحی که تحویل دکتر قهرمانی دادم، تونست همه ی انگیزمو بهم برگردونه
چون انقدر طرحم خوب شده بود که دکتر قهرمانی میگفت این دقیقا همون چیزیه که میخواستم، همونیه که تو ذهنم بود
بهم گفت دیدی گفتم میتونی....
گفت من میدونستم تو میتونی، من باورت داشتم، این خودت بودی که میترسیدی و نمیتونستی...
تمام حرفم شده طرح و درس و ایده های جدید و آمریکا
و این چند روز دارم یه آهنگ جدید گوش میدم
قبلنا هیچوقت آهنگای محسن چاوشی رو گوش نمیدادم
دلیلشم این بود که صداش خش داشت
دوست نداشتم
خیلی اتفاقی یه آهنگ ازش شنیدم و دو روزه دارم این آهنگو گوش میدم
نمیدونم اسمش چیه
مال سریال شهرزاده وقتی تو خونه میبینن صدای آهنگش میاد
همون آهنگه که میگه دوست دارم همدمت باشم ولی سربار نه
قصد رفتن کرده ای تا باز هم گویم بمان
بار دیگر میکنم خواهش ولی اصرار نه...
به نظرم آهنگش خیلی معنی خاص توش داره
حالا نمیدونم شعرشو درست یادم بود یا نه
ولی مفهومش همین بود
خب، بگذریم از اینا
ساعت نزدیک ۱۲ شده
من برم بخوابم
شب بخیر