امتحان لعنتی،تصمیمای مهم!
امتحان لعنتی،تصمیمای مهم!
امتحان لعنتیو دادم
سر امتحان همش داشتم به اتفاقای دیروز فکر میکردم
به حرفام
به شما
به مامان بابام
نمیتونستم حواسمو جمع کنم
ولی هیی،بد نبود.شایدم بد بود،هنوز کلید نیومده
ولی هرچی بشه به درک سیاه
تصمیم گرفتم از این به بعد هیچکس برام مهم نباشه
تو ناراحتیام با هیچکی حرف نزنم
فکر میکردم مامانو بابام....
هی
بیخیال
دیگه به اونا هم تکیه نمیکنم
دیگه به هیشکی تکیه نمیکنم
فقط خودم و خودم
هیچوقت تا اخر عمرم جلو کسی گریه نمیکنم
اگه تو تنهاییم بمیرم با کسی درد دل نمیکنم
وقتی مامانو بابای آدم درکش نکن،کسه دیگه ای میتونه درک کنه?
با تموم وجودم دلم میخواد بمیرم
زندگیم زهر شده
زندگی بقیه رو هم زهر کردم
کاش هیچوقت نبودم
کاش
+ نوشته شده در ساعت 8:22  توسط جواد رمضانی |