زهرایی
زهرایی
بعدش میخواستم با شینا برم کافه،بعد اون گفت من با دوستام میرم ! اصلا یه تعارفم به من نکرد که توم بیا.منم با سارا رفتم،من آب هویج بستنی و کیک آوردم اونم طالبی بستنی،من حساب کردم.
بعد تو محوطه ش نشستیم که درخت و اینا داشت با مرغ مینا،صدای مرغ مینا واقعا خیلی قشنگه.بعد یهو یه پی پی اومد رو میزمون!! نزدیک بود بریزه تو بستنی مون خخخ
بعدش اومدیم که با اتوبوس بیایم خونه،اتوبوس نبود ما هم حوصله نداشتیم وایسم تا بیاد،یهو تا چشم باز کردم سارا یه ماشین شخصی گرفت! مرده معتاد بود فک کنم،خیییلییی سیاهو لاغر بود،داشتم سکته میکردم تا رسیدیم خونه.بعد به پردیس میگفت پدریس !
انقققد خندیدم با سارا
بعد من میخواستم به زهرا جونی زنگ بزنم شارژ نداشتم،گفتم میرم خونه با تلفن خونه زنگ میزنم،اومدم خونه دیدم کلید ندارم کسی هم خونه نیس
دیگه رفتم آرایشگاه یکم اعمال زیبا سازی انجام دادم خخخ
یه دختر پسر کوچولو دوقلو اونجا بودن،اسمشون هیرا و نیها بود((من از راهنمایی تصمیم داشتم اسم دخترم رو بزارم هیرا،بعدش امساا فهمیدم که هیرا اسم پسره و کوردی هم هست،اون اسم دختر هیری هستش با تلفظ هیرا به معنی گل شب بو و عربی هستش،خلاصه تصمیم داشتم که اولین بچه م اگه پسر بود بزارم هیرا اگه دختر بود هیری خخخ،ولی فک نکنم پایدار باشه این تصمیمم چون تکراری شده از بس شنیدم! ,ولی ای کاش منم یه دوقلو بیارم در عاینده،چی میشه خدایا چی میشه ))خیییلی ناز بودن،دلم ضعف رفته بود واسشون،خدا حفظشون کنه انشالا.
تو راه برگشت زهرایی زنگ زد،یکم حرف زدیم،کم حرف زدیم بعدا خودم شارژ میخرم بیشتر باهم حرف بزنیم
چقد آروم بودی
بهت نمیومد انقد آروم باشی
+تو راه یه بچه گربه خیلی کوچیک دیدم که هنوز یه چشمش باز نشده بود.مامانش ولش کرده بود یا گمش کرده بود نمیدونم.داشتم دق میکردم،خیلی کوچیک بود به زور راه میرفت.هیچ کاری از دستم بر نمیومد،نمیتونستم بیارمش خونه خلاصه چن تا بچه اونجا بودن بهشون گفتم مواظبش باشین و اومدم خونه.تو حیاط چن تا بچه داشتن یه بچه گنجیشک رو اذیت میکردن،اونم انقد کوچیک بود که هنوز نمیتونست پرواز کنه.دنبالش کردن تا رفت زیر ماشین تو لاستیک،نگاش کردم ،عییینن این پرنده تو تامو جری که وقتی دنبالش میکنن قلبش بوم بوم میزنه میاد بیرون،قلبش همینجوری بالا پایین میکرد.عزیززززممممم،دیگه باز نتونستم هیچ کاری بکنم چون رفته بود تو لاستیک ماشین.اونم ول کردم اومدم خونه.
ای کاش من دامپزشک بشم،اگه دامپزشک بشم نمیذارم هیچ پرنده و حیوونی زجر بکشه،یا همینجوری الکی بمیره :-(