رضا رشیدپور؛ حالا خورشید؛ تحقیر مخاطب
رضا رشیدپور؛ حالا خورشید؛ تحقیر مخاطب
رضا_رشیدپور در برنامه حالا_خورشید کسی را معرفی می کند با عنوان "خواننده جوان" و فعال در فضای مجازی. قبلش هم توضیح می دهد که "انتقاد کرده اند چرا همیشه رفقای خواننده-ات را دعوت می کنی؛ برای همین امروز یک خواننده جوان را دعوت کرده ایم." رشیدپور شخصی با فامیلی کامبوزیا را معرفی می کند. شخص وارد می شود. با موهایی وِزوِزی و چهره ای که در استانداردهای صدا و سیما نیست. موقع ورود ظاهرا پایش به جایی گیر می کند و نزدیک است که روی زمین بیفتد. خنده ای بر لب می نشیند. در ادامه؛ "خواننده جوان" درِ گوشِ رشیدپور چیزی می گوید. رشیدپور می گوید بلند بگو. بلند می گوید. می گوید فامیلی من کامبوزیار است و نه کامبوزیا. این حرکات غیر عادی ادامه می یابد. از پیدا نکردن دوربین بگیر تا نحوه سلام کردن و ...
مخاطب - حداقل نگارنده - در ابتدا تصور می کند که با یک خواننده غیر عادی مواجه است. کسی که غیر استاندارد است. دلش غنج می رود. خنده ای بر لبش می نشیند. خوشحال می شود که حاشیه ای به متن آمده است. برنامه جلو می رود و حرکات غیر عادی "خواننده جوان" ادامه می یابد. از گفتن آکروپولیس با عنوان آکروفَتا بگیر تا اینکه می گوید قبلا در کنسروسازی ای در وین کار می کرده است. (رشیدپور می گوید کنسرواتوار؛ شخص می گوید نه؛ همان کنسروسازی!)
در میانه های گفتگو مطمئن می شویم که "مخاطب برنامه مسخره شده است"؛ تحقیر شده است؛ سرکار است؛ خواننده ای در کار نیست؛ همه-اش بازی بود؛ یک مسخره بازی. یک کمدین را آورده اند و به عنوان "خواننده جوان" معرفی کرده اند.
ناخودآگاه چهره درهم کشیده می شود. چه حس بدی است این لحظه. اینکه حس کنی مسخره شده ای؛ اینکه حس کنی از اعتمادت سوء استفاده شده است. با خود می گویی چه ساده دل بودم که فکر می کردم در صدا و سیما حاشیه ای را به متن آورده اند: یک حسِ زشتِ موردِ سوء استفاده قرار گرفتنِ همراه با تحقیر.
بعد از برنامه اکسیر و داستان فرزاد_حسنی، رضا رشیدپور هم تصمیم گرفته به همان راه برود لابد. منتها اینجا دیگر مخاطب از همان نیمه های برنامه – و نه بعد از پایان برنامه و توضیح "مهمان" – می فهمد که توسط رشیدپور و دست اندرکاران برنامه مسخره شده است
مخاطب - حداقل نگارنده - در ابتدا تصور می کند که با یک خواننده غیر عادی مواجه است. کسی که غیر استاندارد است. دلش غنج می رود. خنده ای بر لبش می نشیند. خوشحال می شود که حاشیه ای به متن آمده است. برنامه جلو می رود و حرکات غیر عادی "خواننده جوان" ادامه می یابد. از گفتن آکروپولیس با عنوان آکروفَتا بگیر تا اینکه می گوید قبلا در کنسروسازی ای در وین کار می کرده است. (رشیدپور می گوید کنسرواتوار؛ شخص می گوید نه؛ همان کنسروسازی!)
در میانه های گفتگو مطمئن می شویم که "مخاطب برنامه مسخره شده است"؛ تحقیر شده است؛ سرکار است؛ خواننده ای در کار نیست؛ همه-اش بازی بود؛ یک مسخره بازی. یک کمدین را آورده اند و به عنوان "خواننده جوان" معرفی کرده اند.
ناخودآگاه چهره درهم کشیده می شود. چه حس بدی است این لحظه. اینکه حس کنی مسخره شده ای؛ اینکه حس کنی از اعتمادت سوء استفاده شده است. با خود می گویی چه ساده دل بودم که فکر می کردم در صدا و سیما حاشیه ای را به متن آورده اند: یک حسِ زشتِ موردِ سوء استفاده قرار گرفتنِ همراه با تحقیر.
بعد از برنامه اکسیر و داستان فرزاد_حسنی، رضا رشیدپور هم تصمیم گرفته به همان راه برود لابد. منتها اینجا دیگر مخاطب از همان نیمه های برنامه – و نه بعد از پایان برنامه و توضیح "مهمان" – می فهمد که توسط رشیدپور و دست اندرکاران برنامه مسخره شده است
+ نوشته شده در ساعت 8:22  توسط جواد رمضانی |