گره گشای سال ها باز آمدی ؟
گره گشای سال ها باز آمدی ؟
زنگ زد و از لباس مراسم عقدش میگفت .. پارچه اش را گران خریده بود
و بابت خیاط باشی قیمت گزاف تری سرفیده بود .. من ...
من گوش میدادم بی هوا ! و به این فکر میکردم که دلم نمیخواهد به 10 سال پیش
5 سال پیش و 3 سال گذشته بازگردم. گذشته ها قیمت گران تری چون جوانی ام و طراوت روحم
را با خود برد... و من شاید اکنون و این لحظه قربانی تکرارها زمین گیرم کند.دیروز گذشته را به رخم
کشیده است . هه ! و کاش بوسه ای با طعم یقین مهمانم کنی .
+ نوشته شده در ساعت 8:22  توسط جواد رمضانی |