شربت
شربت
دوست جونی زنگ زد و خداحافظی کرد .
امشب مسافره به سمت عشق ... مشهد الرضا .
اولین باره که میره و من به خاطرش خوشحالم ... ای کاش ما هم میرفتیم .
دلم میخواد .. مثل خیلی چیزهای دیگر !
ظهر با وروجک دعوایم شد . بعد از بوقی امروز یه فیلم خواستم ببینم ... با گذشت چیزی حدود
یک ساعت و نیم وقتی که هدر دادم پای فیلم ، اون 10 دقیقه پایانی که سرنوشت ساز
و اصل کاری بود رو نذاشتن ببینم . حکم وروجک کارتون بود .. حاکمیت قطعا به عقل نیست
بلکه به سن است .. هرچه کوچکتر حکم قوی تر . خواستم ادبش کنم که این قوم لوس پرور
اجازه ندادن ... فقط خط و نشان کشیدن آن هم از نوع بی بخارش عاید ما شد .
دست اخر به والده ی محترمش سپردم دیگه وقت فیلم دیدن اینجا مشرف نشوید.
لبخند بزنید تا داغ نکنید !
+ نوشته شده در ساعت 8:22  توسط جواد رمضانی |