افسردگی
افسردگی
تو را خوب می شناسم. تو سرخی خونی بودی که از زانوی کودکی ام چکید. تو دست نوازش آن آقای قد بلند بودی. یا شاید 25 تومانی که کم داشتم تا بستنی شوم. مانتوی صورتی! تو تست های نامفهوم کنکور هنر بودی. تو " ده تومن پیش ، ماهی پونصد ". تو آگهی استخدام ! تو غول غمگین پنهان شده زیر سنگ فرش های خیابان سی متری انزلی. تو تیغ ! تو خون ! تو لبخند !
+ نوشته شده در ساعت 8:22  توسط جواد رمضانی |