دیشب حالم..
دیشب حالم..
دیشبببببب حالم خیلییییییی بد بودددددددد خیلییییییییی...
با نیما ک قهر بودم....
با میلادم خدافظی کردم....
امیرم شارژ نداشت....
ی اسی دادم ب صالح جواب داد کلی درد و دل کردیم..... بماند چقد کسخول بازی دراوردیم کلاااااا خیلیییییییی باحاله خیلییییی منوخندوند....
خدافظی کردیم...
اومدم بخوابم دیدم صورتم... چشام ... خیسن.... گریم گرفته بود یهویی......... اصلا نمیفهمیدم چمه..... اصلا درک نمیکردم...
دلم میخواس همون موقع بمیرممممم ........ دوباره دیوونگی کنم و رگمو بزنم ... مث قبلنا ولی اینبار محکمتر.....
واقعا داشتم دیوونه میشدم... ی اسی ب داداشم دادم.... چون فقط از اون راضی بودم توی این دنیا... نوشتم:
سلام داداشی.... ببخشید ولی خسته شدم از این دنیا... میخوام امشب همه چیو تموم کنم.... اگ اذیتت کردم حلالم کن ب اون دوست الدنگتم بگو...
بخدا دیگه تحمل ندارم... خدافظ
ناخوداگاه بلند شدم رفتم سمت حموم برقشو روشن کردم بابام بیدار شد.... کامپیوترو روشن کرد.... فهمیدم کار داره....
گفتم نمیشه بابام بیدار باشه.... بیخیال برقو خاموش کردم ابی ب صورتم زدم ... رفتم تو تختم....
اونشب نشد.... الان امیر اس داده:
سلام زهرا الووووووووووووووووو یعنی چی هااااااااااااااااااااااااان الووووووووو الووووو مرگ داداشی الووووووو زهرااااا.......
خخخخخ بیخیال جوابشو نمیدم شب ب دخترداییم میگم بهش بگه من خودکشی کردم بیخی.... ولی میگه مرگ داداشی دو دل میشم...
چکار کنم؟؟؟؟؟؟
+ نوشته شده در ساعت 8:22  توسط جواد رمضانی |