دل گرفته
دل گرفته
خدا جون تو خودت میدونی دل من چجوری...
تو که میدونی من حاظر نیستم حرفام و فکر هام و دردودل هام کسی بدونه...
تو خودت میدونی چقدر از خیلی ها زجر کشیدم و دم نزدم...
اما فکرکنم اشتباه کردم وبلاگمو به یکی دادم چون هنوز خودمو نشناختم و اومدم اینا باهات حرف میزنم در صورتی که یکی دیگه میتونه بیاد حرفامون رو بشنوه
خدا جون تو که میدونی من چقدر گناه دارم
تو که میدونی من چه چیزهایی رو تو دلم دفن میکنم...
اما فکرکنم با این کارم دیگه دردودل با تو نباشه بلکه ریا کاری باشه...
شاید فکر میکردم بعداز مردم این چیزا برات میمونه خدا جون..
تو که میدونی چقدر مرگ دوست دارم و دم نمیزنم...
شاید این وبلاگ رو پاک کنم...
چون برا تو نگفتم بلکه ریا کاری کردم...
خدا جون مرگ منو زودتر از بقیه نزدیکانم که حتی این دل صاحب مرده نمیتونه بگه چقدر دوستشون داره بفرما
الهی آمین.
خدایا کمکم کن فردا تمرکزم رو رو جشن امام زمان بذارم... تو که میدونی فکرم کجاها که نمیرود...
من رو سیاه و ریا کار و جنایتکار رو ببخش