جدال روز و شب فرش ها و جاروها
جدال روز و شب فرش ها و جاروها
آئورلیانوی عزیز
شب های پر تلاطمی است
روزهای شلوغی است
دغدغه ها و مشغله های فراوان
و باز این همه باعث نمیشود دلت یادش برورد دل است
یادش برود احساساتش را
توی اولیویت های امشبم جایی برای نوشتن برایتان نبود و با این حال،بعد از ماه ها که برایتان ننوشته ام،امشب چیزی در من به شما پناه می آورد
منی که همیشه گوشم برای حرف های دیگران و از درون میخوردم حرف هایی که گوشی برای شنیدنشان نیست
در مغز من کلمات ،زندانیانی آشوبگردند که اگر قصد بر آزادیشان کنم،ازدحام و شور و تلاطمشان برای رهایی ،له میکندشان زیر دست و پا هم!
و آنچه بر کاغذ مینشند نه صدای فریاد این کلمات ،که ناله هایی است از سر ضعف !
آئورلیانو ،
امشب برایتان حرف ها داشتم که گویی چیزی از آن نماند جز حاله از ابهام !
اما با این همه ،به من بگویید که اگر مبارزه ای بود بین منطق و احساس ،برای پیروزی کدامشان هو بکشم؟
به من بگویید ،اگر حسرتی بر دل خواهد بود روزی،زیرپا گذاشتن احساس باعثش خواهد شد و یا نادیده گرفتن منطق؟!
بگویید تا بدانم وقتی زمان میگذرد ،بین این همه امور فانی و گذرا،کدامشان نامیراتر و ثابت ترند؟! احساسات و یا نطق؟
و بگویید که چطور میشود تمیز داد مرز بین احساسات خالص و تفکرات خالص را؟! احساسی که متاثر از شرایط و عوامل متغیر است و افکاری که متاثرند از احساسات مثبت و منفی مبهم به نظر عامل مهم اشتباهات بشرند..!
به زودی برایت خواهم نوشت
اگر دراین روزهای پر از حرف ،مجالی برای گفتن دست دهد....