چندتایی خواهش
زندگیت به آرامش رسیده قطعا بهم نریزش
منو چشم انتظار نزار بنابراین اینجاها نظر نگذار
باهام حرف نزن عادت میکنم
نبینمت دیگه. تو هرجور راحتی از دور منو ببینی یا نه خواهشا دیگه نیا جلو مطمئنم تو هم بادیدن من اذیت میشی البته من از پس خودم بر اومدم و حسی نداشتم بهت بااینکه دیدمت اما آدمیزاده.
اصلا دلیلی نداره بیش از این باز اشتباه میکنیم و باز باید تاوان بدیم. بسه اون همه دعوا.
اینم بگم ها
من همونم
همون دختر آویزون
همون دختری که زنگ باباش زدی گفتی جمعش کن
همون که زنت گفت دختر جندت شوهرم ول نمیکنه
همونی ام ک تهدید کردن علی جونت رو ول میکنم و طلاقم میگیرم من گفتم ببخشید اما این کار رو باهاش نکن من همه اینایی که گفتی هستم و قبول دارم.
اونشب شب شادی تو بودو من ناخودآگاه تمام اشکهام رو با پارچه خیمه های امام حسین که آتیش می زدن پاک کردم به خودم که اومدم به همون تیکه پارچه که بخاطر تو برداشته بودم واگذارت کردم. و هیچوقت اشک نریختم بخاطرت و نمی ریزم.
من ادمم سال 94برام سخت گذشت و خیلی جاها بیادت بودم اما نه این که بخوام باشی کنارم فقط بهانه دلم بود که رفع میشد خودبخود دم دم های اخرسال بیشتر شد دلتنگی هام و وقتی فاطمه رفت صاف شدم اما باز بلند شدم.
بسه دیگه بهتره بیش از این خبری از هم نداشته باشیم.
دنبال بحث و حرف نیستم.
من بد بودم
من بد هستم
برو به خوبی ها برس.
خواهش میکنم دیگه نبینمت دیگه صدات بگوشم نخوره. دیگه بوی عطرت نیاد. من عزیز تو نیستم. من به تسلیت نیاز ندارم