عروسی ندیده ها :))
عروسی ندیده ها :))
اهالی این ساختمون تا همین امروز صبح ، افرادِ متجددِ در خود فرو رفته ای بودند که مشغله های زندگی اونا رو در یک سکوت عمیق غرق کرده بود بجز من و رویا :)
اما امروز شدیم شکل همسایه های قدیمی !!
تقریبا در ِ تمام واحدها باز ِ
و همه از راه پله ها در رفت و آمدن !
و سرک میکشن به خونه های هَم :) انگار هممون دنبال فرصتی بودیم که بعد از سالها کمی با هم صمیمی تر بشیم و حالا فرصتش پیش اومده :))
آقای ذوالفقاری داشت میرفت سرکار ، دید بابا و آقای ستوده دارن میوه میشورن کلا سرکار رو کنسل کرد از صبح از پارکینگ به سمت حیاط ، از حیاط ب سمت پارکینگ قدم میزنه و آواز میخونه :))))))
+ نوشته شده در ساعت 8:22  توسط جواد رمضانی |