خونه یه شور و حال خاصی گرفته.
خونه یه شور و حال خاصی گرفته.
مجی برگشته خونه
ماشین گل زدشو گذاشته توی حیاط
مامان داره اسپند دود میکنه
و در اتاقمون باز بود و داشتم لاک میزدم که یهو داماد با هیبت دامادیش وارد شد و دوید سمت دستشویی... ((بعدا نوشت: مثل اینکه مامانش اینا همه رفتن آرایشگاه اینم کلید نداشته بابام اصرار کرده برو خونه ی ما ))
بعد هنوز درو باز نکرده دوید سمت من که از ذوق پا شده بودم داشتم نگاهش میکردم گفت بدو بیا کمک کن کتمو در بیارم
لامصب اصلا تغییر نکرده بود!!! این آرایشگاه های مردونه هم بلد نیستن مو رو یه جوری شیک درست کنن که داماد هیچ وقت اون مدلی نبوده هاااا موهاش عین همیشه ی خودش سشوار شده بود :/
!!!
از دستشویی که برگشت، میگه بجنب کتمو تنم کن برم :)
کت رو براش گرفتم تا بپوشه میگه ببین من الان اگه ب موقع زن گرفته بودم یه دختر قرتی عین تو داشتم الان تازه اسیره این لباسا شدم :))))
خخخخ
مامان براش لقمه عسل گرفته میگه بخور عزیز ضعف نکنی :)))
حقیقتش اینه ماها هیچ وقت انقد باهم صمیمی نبودیم تا این عروسی.
ماشین گل زدشو گذاشته توی حیاط
مامان داره اسپند دود میکنه
و در اتاقمون باز بود و داشتم لاک میزدم که یهو داماد با هیبت دامادیش وارد شد و دوید سمت دستشویی... ((بعدا نوشت: مثل اینکه مامانش اینا همه رفتن آرایشگاه اینم کلید نداشته بابام اصرار کرده برو خونه ی ما ))
بعد هنوز درو باز نکرده دوید سمت من که از ذوق پا شده بودم داشتم نگاهش میکردم گفت بدو بیا کمک کن کتمو در بیارم
لامصب اصلا تغییر نکرده بود!!! این آرایشگاه های مردونه هم بلد نیستن مو رو یه جوری شیک درست کنن که داماد هیچ وقت اون مدلی نبوده هاااا موهاش عین همیشه ی خودش سشوار شده بود :/
!!!
از دستشویی که برگشت، میگه بجنب کتمو تنم کن برم :)
کت رو براش گرفتم تا بپوشه میگه ببین من الان اگه ب موقع زن گرفته بودم یه دختر قرتی عین تو داشتم الان تازه اسیره این لباسا شدم :))))
خخخخ
مامان براش لقمه عسل گرفته میگه بخور عزیز ضعف نکنی :)))
حقیقتش اینه ماها هیچ وقت انقد باهم صمیمی نبودیم تا این عروسی.
+ نوشته شده در ساعت 8:22  توسط جواد رمضانی |