آقا داماده :)شاخ شمشاده :)
آقا داماده :)شاخ شمشاده :)
امشب عروسیشه
ما هم دعوتیم
و الان لابد داره میره عروس رو ببره آرایشگاه!
هر چی که هست داره از راه پله به جای برگردان اصوات صدای عربده ای و رو مخش استفاده میکنه و همش داد میزنه هان چی گفتی؟ انگشترتو الان من کجا پیدا کنم؟
و کلا بد اخلاق ِِ و هنوز هیچی نشده سر هر موضوع کوچیکي اینطوری با دختره حرف میزنه، خودم بارها صداشو از توی راه پله و وقتی که داره توو طبقه ی خودشون با تلفن حرف میزنه و کفش میپوشه شنیدم!!
صبح های خیلی زود میره سر کار تا چرخ زندگیش زودتر بچرخه اما امان از اینکه تنها زمانی چرخ زندگیش براش تندتر خواهد چرخید که همسر همراهی داشته باشه و تنها زمانی یک زن در کنارش می ایسته و همراهشه که زبان و اخلاق خوشی داشته باشه، این اما گند اخلاقه، توو این دوران نامزدیش چندین بار خودِ منِ بنده حقیر رو از خواب با صدای بلندش پرونده!! و یهو میبینید ساعت شیش صبح یکی عربده زد موناااااا من دارم میرم سر کار، هان چی گفتی؟ ولش کن باو :/
الان مهم نیس این اخلاق چون دوران نامزدی انقد شوق دارن طرفین اصلا بد اخلاقی همو نمیبینن یا اگر ببینن ازش میگذرن و صبوری میکنن، حتی اوایل ازدواج هم بالاخره آدم ها تحمل میکنن همو تا قلق هم دستشون بیاد اما امان از چند سال دیگه تصور کنید توی یه روز بهاری مرد خانواده داره میره سر کار و طبیعتا زن خانواده داره بدرقه اش میکنه، تصور کنید یهو داد بزنه هان چی گفتی؟ کیف من کجاست؟ یا سر هر موضوع کوچیکي مثل گرم نبودن نون صبحانه با زن خانواده دعوا کنه یا بد حرف بزنه، بنظرتون چ اتفاقی میوفته معلومه که این کارهاش میشه جرقه برای منفجر شدنه دختره و دیگه صبوری نکردن و زندگیشون بومبببب. :/
اصلا فک کنیم زندگیشونم با توجه ب صبوری مونا بهم نریزه اما دیگه خداوکیلی حقش نیست که توو سال دوهزار شونزده یه زن با صبوری زندگیشو نگه داره و ایکاش بهش خوش بگذره و آرامش روحی داشته باشه از دستِ شوهرخوبش که فقط گند اخلاقی ویژگیِ بدش محسوب میشه
مجی واقعا شوهر خوبیه کلا آدم بدی نیست و میتونه یه کم صبور تر، متین تر و آروم تر باشه در مقابل مونا :)، چون کلا در دست بندی های اخلاقی جزو خوش مشرب ها قرار داره پس کسی که با بقیه خوبه، قطعا میتونه با زنش هم تند حرف نزنه :))) فقط کمی تمرین و حوصله لازمه تا مهربون شدن.
باشد که رستگار شود
در هر صورت جوونه و خام
یه روزی پشیمون میشه از این مدل حرف زدنش با زنش چون بالاخره هر زنی تحمل و صبر محدودی داره البته برای خودشم خوب نیس انقد بی اعصابی :/
این یه رازِ که مجتبی داد میزنه سر زنش و احتمالا توی ساختمون من بدونم چون که بقیه اون سمت ساختمون میخوابن و این منم که تو سالن پذیراییم.
ایکاااااااش میشد رفت زد روی شونه هاش و گفت عاقا داداشِ من گند اخلاق نباش یه کم لطیف تر باو، آخه چته؟ دِ هه:/
(( خواستم چون از خواب پریدم بی حوصلگی کنم ، روزم خراب شه، اومدم قصه های مجی رو تعریف کردم تا آروم شم روزم خراب نشه :) ))