#124
#124
به قول رادیو. سر صپی پاشدیم بازم خسته باشیم، هنوز زود بود و همه خواب رفتیم دم پنجره.
کل پنجره ها پر شده بود از برگای درخت توت بزرگ جلو خونه. برگای بارون خورده و خیس. سبزی و خیسی حالمو دگرگون کرد.
نه حس بیرون رفتن بود و نه حس نگاه کردن. رفتم خوابیدم باز.
ظهرم به همین منوال میگذره.
امسال سبزه گره نمیزنم. امسال سال متفاوت منه. سال دوست داشتنیه من.
سالی ک کل عیدش رو با دوستام بودم و درس خوندم. سال فوق العاده ی من.
بهترین بود و هست و خواهد بود!
بهترین.
مث حس نسیم روی پوست.
+ نوشته شده در ساعت 8:22  توسط جواد رمضانی |