اعجاز عجز
اعجاز عجز
ما عجز خويش را به تو اعجاز مي كنيم
عهد الست بسته ،به جان باز مي كنيم
در حال ما اگرچه غم يار گفتني است
زين بار شرم، اينهمه ايجاز ميكنيم
عشق است راز عالم و دانم سكوت آن
ديوانه گشته، صحبت از اين راز مي كنيم
ما زاده ي خزان توايم و دمي ز باد
گمگشده ايم و به نام تو احراز مي كنيم
عمري سكوت كرده و كنجي نشسته ايم
افطار اخر است و چاره به ابراز مي كنيم
از قامت قنوت نديدم دمي بتر
زيرا گره به دست دعا باز مي كنيم
صدبار گفتم و دانم شنيده اي
بار دگر چه چاره كه اغماز مي كنيم
بدكرده ايم با تو مرا بخششي عطا
ورنه كه اسب جنون به ابد تاز مي كنيم
ما كرده ايم بخت به اين شهر امتحان
تا كي به جار مرغك دل غاز مي كنيم
فاني سراي مرحمت و رحمتست او
او بي نياز ز ما، ما ناز مي كنيم
+ نوشته شده در ساعت 8:22  توسط جواد رمضانی |