هشت خطای رایج شناختی
سرآغاز کلام از این معانی
بگویم از خطای ذهن خوانی
مثالش عاشقی که بی شواهد
شود اینگونه حالش نامساعد
بداند یارش از رخساره ی او
چه فکری می کند درباره ی او
چه دارد در سرش آنرا بداند
تواند ذهن یارش را بخواند
دگر باشد خطای پیش گویی
از آینده کند تشویش گویی
بگوید وضع من بدتر بگردد
مشوش از چنین باور بگردد
بگوید یک خطر در راه باشد
بلا شک اندر این ره چاه باشد
به هول از هول رخدادی فتاده
ز رخدادی که هرگز رخ نداده
خطای دیگری باشد از این دست
که سازد فاجعه از آنچه که هست
بگوید آنچه بر من خواهد افتاد
زند بنیان این تن را ز بنیاد
رسد کارم به پایان بی تامل
ندارد این تنم تاب تحمل
دگر باشد خطایی که به اصرار
زند برچسب برخویش و به اغیار
کند یک جنبه ی کلی ز رفتار
به خود یا دیگران منسوب، هربار
بگوید من بباشم پست و منفور
و یا باشد فلانی از ادب دور
دگر باشد خطای همه یا هیچ
شود قدری تعامل پیچ در پیچ
دهم این نکته را اینجا تذکر
دوقطبی باشد این نوع تفکر
همه ذهنش براین مطلب گواه است
حوادث یا سفید و یا سیاه است
همه اطرافیان یا خوب، یا بد
بدین سان دیگران را در بیاید
دگر باشد خطا از نوع "باید"
حوادث را بدین سان در بیاید
کند تفسیر رخداد حوادث
بر آنچیزی که باید گشت حادث
بخواهد آنچه می داند حقیقت
اگر حتی به دور از واقعیت
بگوید باید اینگونه عمل کرد
جز این گردد شود مایوس و دلسرد
همیشه هرکجا "باید"پرست است
جز این باشد مساوی با شکست است
دگر آن کس که هر رخداد بد را
هرآنچه از قضا بر سر رسد را
بگوید آنچه شد تقصیر من بود
خرابی ناشی از تدبیر من بود
همه درد و همه درگیری من
بود ناشی ز بی تدبیری من
دگر فردی که داند دیگران را
کسی از خویش و از اطرافیان را
همه مسئول احساس غم خود
همه مسئول رنج و ماتم خود
نمی گوید که غم ناشی ز من بود
"خودم" مسئول این ویران شدن بود
همه دارند از این گونه خطاها
من و آن دیگری، حتی شما ها!
خطاهای تفکر را بدانیم
به دام این خطاها در نماییم
دکتر احسان نجفیان ( ا. طوفان)