حرف دل
مدتهاست که قادر به قلم فرسایی نیستم هر وقت اراده کنم تا آنچه را که از مغزم خطور می کند را بنگارش در بیآورم اما دستم بر روی کاغذ از حرکت باز می ماند . هنگامیکه بخود می اندیشم تا به چرایی آن پی ببرم زندگی را تاریک و کدر، تکرار مکررات، در حال تشنج اخلاقی، اختلاس، خودبینی آمیخته ای از حیله و نیرنگ ، بیچارگی،آوارگی، دربدری،کلاهبرداری ،ناجوانمردی و نامردی می یابم. غم سرتاپای وجودم را فرا می گیرد ،آشفته می گردد ، بخود و اطرافیانم بدبین می شوم. وقتی به نگرش بعضی از انسانها پی می برم شرمم می اید که چطور برای ایجاد منافع خویش اندک وجدانی که دارند را به حراج گذاشته اند تا به نوایی برسند . دست بدامن ایزد منان می شوم که ای بی همتا پس این ناجی تو کجاست تا این کره خاکی را از این الودگیها پاک گرداند.
+ نوشته شده در ساعت 8:22  توسط جواد رمضانی |