از گلایه تا گلایه...
از گلایه تا گلایه...
از خودم، واقعیت ها, نصیحت ها ,گوشزدها
مرددم ,آشفته و گاهی خسته
روزها و احساسات نازک من آنقدر آشفته گذشته است که بی حوصلگی هایم مرهمی می خواهد به وسعت قلبم
دلم دلگرمی و همدمی می خواهد از جنس خودم میان همین انسان ها
کسی که مرا با تمام خستگی هایم درک کند و دلتنگی و بغض هایم را دوست بدارد
و همواره مرهمم باشد, مرهم
دلم همراهی می خواهد از جنس خودم که تمام تلخی هایم را دوست بدارد و نوازش کند اخم هایم را
خدای مهربانم گلایه هایم را ببخش !
میدانم بهترین رفیق و همدمم هستی...
همراه و مرهم همیشگی و مطلق هستی ولی دل است دیگر بهانه میگیرد!
تو با خدایی خود به دل نگیر!
و کمکم کن این آشفتگی ها به خیر و زیبایی ختم شود...!!!
+خلاصه خیلی مظلومانه تولد من به فراموشی سپرده شد, خانواده خداروشکر درگیر عروسی بودند و دوستان مجازی هم مسافر سرزمین بی وفایی...
و من و زهرای درونم به این موضوع پی بردیم که در دل و ذهن کسی جایی نداریم البته منهای بانک ملت و جناب نصیری و آقای ش.
البته بعضی ها پیشاپیش تبریک گفته بودند ولی ولی ولی این ششم مهر مهمه.
+پاییز رو دوست دارم,کاش میتوانستم تمام خیابان های پاییزی رو قدم بزنم.
+نارنگی عزیز و خوشمزه خوش آمدی,بوی نارنگی یعنی خوشبختی.