گفتگوی تنهایی
گفتگوی تنهایی
- شب سیاه و شمعدان ها خالی ...
- خب باقیش چه شد؟!
- اولین مصرع شعرم این بود...
- و چه غمناک و هراس آلوده
- شمع و پروانه که با من قهرند!
- پس دلت، تاریک است
- دیرگاهیست دلم را به سیاهی دادم
- شب یلدای دلت را به سپیدی بسپار
- شمع و پروانه که رفتند سپیدی هم رفت ...
- به گمانم دلت از عادت تنهایی ِ شب لبریز است
- دل من بی رؤیاست!
- دل تو قصد سفر دارد ازین جا
- به کجا؟!
- به دیار تهی از خاطره ها شهر فراموشی ها ...
# لادن آهور
+ نوشته شده در ساعت 8:22  توسط جواد رمضانی |