مثلا اینبار وقتی آمدی نروی
مثلا اینبار وقتی آمدی نروی
مثلا وقتی در راهرو نگاهت به نگاهم می افتد تعلل کنی و نتوانی به راحتی از کنارم رد شوی
مثلا وقتی سرگرم و سردرگم در کارهایم هستم و تند تند پرونده های روی هم دسته شده را بهم میریزم سرم را بالا بیاورم و ببینم تکیه بر دیوار داده ای و با چشم هایت نظاره گر سرگیجه هایم هستی و بپرسم چیزی شده و تو انگار که غرق شده باشی در شب موهایم من و من کنان از منطقه ی دیدبانی ات دور شوی
مثلا وقتی رنگ و رویم پریده است خط بطلان بر فرضیه ی حرف مردم بکشی و نگرانی ات را بروز دهی
مثلا آهنگی که دوست دارم را در خلوتت گوش دهی
مثلا من ندانم اما خوابم را ببینی
مثلا حواست نباشد و به خودت بیایی ببینی اسمم را در حاشیه ی تمام کتاب هایت نوشته ای
مثلا همه ی شعر ها مرا یادت بیاورند
مثلا سعی کنی تمام فال های خوشت را به من ربط دهی
مثلا در خیالت یکسره با من حرف بزنی
مثلا هرچه از تو دور تر شوم دیوانه ترم شوی
مثلا اینبار تو این کار هارا جای من انجام دهی
مثلا اینبار تو عاشق شوی
مثلا اینبار وقتی آمدی نروی
مثلا اگر این مثلا ها مثلا نبودند...
لیلی اسدالهی