خانهی پدری پس از سالها، شرایط اکران یافت و روی پرده رفت. فیلم مناقشهبرانگیز کیانوش عیاری که یک مصیبت بیپایان اخلاقی را در چند مقطع به تصویر میکشد. میل شخصیام این بود که دربارهی فیلم سکوت کنم، اما مواجهات متضاد متعددی که در این چند روز دیدم، بر آنم داشت تا چند نکته را کوتاه عرض کنم.
الف. خانهی پدری، به لحاظ سینمایی شگفتانگیز نیست و به جز آغاز نفسگیر آن که گویا در اکران اکنون کمی تعدیل شده، هیچ جا بیننده را مبهوت نمیکند. بیننده ماجرا را میداند و در چند اپیزود که با تاب خوردن دختری در حیاط، به هم متصل میشوند، تلخی مداومی را تجربه میکند. تنها جذابیت این است که مخاطب بتواند نسل بعدی را کشف کند. اما آیا واقعا نسلها به لحاظ دراماتیک، به درستی تصویر شدند؟ آیا فیلمنامه واجد پیچشهای منطقی است و شخصیتهای اصلی، این پیچشها را به درستی نمایان میکنند؟ در واقع، درام موجود در تکلوکیشن پیش رونده نیست و ایستا میشود. به نظر، مهمتر از داستان فیلم و سینمایش اما، فرامتنی است که به لحاظ نشانهشناختی، مقاومتها علیه اکرانش را معنا میدهد.
ب. کربلایی نامی، دخترش را به همراه فرزند نوجوانش محتشم به قتل میرساند و پسرعمو با شمشیر تعزیه مرگ دختر را در گور تضمین میکند. اینجا خانهی پدری خانوادهای است که هنر فرش در آن جریان دارد. قتل ناموسی، برای قاتلان اگرچه کمی ناراحتکننده است اما موضع برحقی دارد. چرخشی اتفاق نمیافتد؛ در اپیزودهای بعد، دختران مدام تحقیر میشوند، همچنان سرکوب میشوند و بیوقفه مورد توهین قرار میگیرند و مهمترین توهین، نادیده انگاشته شدن آنهاست.
پ. ظلم تاریخی به زنان، در پایمالی حقوقشان و نابرابری در رعایت حقشان وجود دارد و تاریخ اساساً در همهی ملل مذکر بوده است. اما پیشتر بیان کردم که تساوی حقوق زنان و مردان از کوتهبینی فراوان ناشی میشود و ما باید در پی تساوی در رعایت حقوق خاص هر دو جنسیت باشیم. یعنی ما حقوق انسانی مشترک داریم که فارغ از جنسیت است و حقوقی که جنسیت ایجاد میکند و با هم مساوی نیستند، اما باید مساوی رعایت شوند.
ت. تصویری که کیانوش عیاری نشان میدهد، تصویر غالب نسلهای ما نیست. او به لحاظ فرامتنی سیاهنمایی میکند و تصویری از خانهی پدری همهی ما ایران، و نشانههای مذهبی آیینی ارائه میدهد که سرشار از عصبیت و توحش است؛ حال آنکه اگرچه این اتفاقات ممکن است رخ داده باشد، اما تعمیم نشانه شناختی آن حساسیت برانگیز است.
ث. من و هیچ ناظر منصفی نمیتواند ظلم تاریخی به زنان را در همه سرزمینها و مردسالاری مذکر تاریخی را در ادوار مختلف نادیده بگیرد، اما همان ناظران منصف نمیتوانند ترقی رعایت حقوق زنان در این سرزمین را نبینند. حقوقی که از تبار ایرانی و جایگاه دینی ما رشد یافته است.
نتیجه آنکه عصبیت و توحش مردان اصلی خانه پدری، قابل تعمیم به مردم این سرزمین نیست و نخواهد بود و این نشانهها چنین تعمیمی را تسهیل میکنند.
نویسنده: امیررضا مافی