امان امان
امان امان
یه عالم وقت عربی چیزایی ک ننوشته بودمو مینوشتم
ریاضی رو رفتم بنویسم اصن سر در نمیاوردم
عین خر تو گل گیر کردم
موندم من چجور امتحان نهاییشو خام داد
روحم پر فتوح که وقت خودش ننوشتم
دوستمم که زنگ زد برم خونشون نمیتونست بیاد اینجا
از خاب بلند شده بودم هاپو دنده لج تا گفت بیا خونمون گفتم... برات خخ (بی ادبم خودتونید)
هی گیر داد منم فقد گفتم نه آخرش گفت الایی بمیرم بش گفتم باشه خدافظ خخخ
نهایت احساساتم
حالا باس خرش کنم بیاد ریاضی واسم بنویسه
بعدش ک تلفنو قطع کردم آبجیم گفته چقد بی ادبی این حرفا رو کجا یاد گرفتی
بش میگم این حرف که دیگه یاد گرفتن نمیخاد
قانع شد هیچی نگفت خخخ
+ نوشته شده در ساعت 8:22  توسط جواد رمضانی |