گیسو ی یار
گیسو ی یار
چشمهایت را شبیه چشم عذرا می کشم
گیسوانت را شبیه موی لیلا می کشم
شیطنت های تو را باید که شیطانی کشید
اشکهایت را چو اندوه زلیخا می کشم
بند بر می دارم از موهای گندم گون تو
بعد از آن در آسمان یک دسته مینا می کشم
قهوه یی رنگ قشنگ چشمهایت را ببین
با کمی مشکی و قرمز ..زرد اخرا می کشم
من حریف جذبه ی چشمان ماهت نیستم
پس به جای چشم تو نقش خدا را می کشم
روی موهایت به جای پولک و پروانه ها
کهکشانها را که نه......عقد ثریا می کشم
نوبت لبهای تو شاعر کمی درمانده است
باغ شاتوتی به روی خاک لفقا می کشم
حاصل من از کشیدنها بهشت روی توست
من خودم را در کناری مست رویا می کشم...
+ نوشته شده در ساعت 8:22  توسط جواد رمضانی |