دو توصیه خوارزمی در باره تعلم
دو توصیه خوارزمی در باره تعلم
خوارزمی در امر تعلم به متعلمان دو توصیه اکید دارد:
فراگیری منطق که کیفیت عملکرد طبیعت فکری را سامان میدهد و یادگیری دقیق واژهها و چگونگی دلالت آنها بر معانی ذهنی. خوارزمی سپس به تشریح و مقایسه شیوههای تعلیم و تعلم، خاصه تعلیم و تعلم قرآن در مغرب و اندلس و افریقا و مشرق، میپردازد و تمایزات و تشابهات آنها و محاسن و معایب آنها را برمی شمرد. از مهمترین نکاتی که خوارزمی بر آن تاکید میکند سختگیری نکردن با متعلمان، خاصه متعلمان کم سن و سال، در امر تعلیم و تربیت است و پیامد سختگیری پدید نیامدن ملکه است، زیرا سختگیری و شدت موجب کسلی و تنبلی متعلمان میشود و پیامد آن وادار شدن آنان به دروغگویی است. بعلاوه، برای بیرون آمدن از زیر فشار و زور ناچار به فریب کاری میشوند و به این صفات عادت میکنند و نهایتا از انسانیت دور میافتند. در این مورد هم ابن خلدون از دیدگاهی اجتماعی اظهار نظر میکند و سختگیری در حق متعلمان را با سختگیری و ظلم در حق جوامع انسانی قابل مقایسه و سرنوشت هر دو را یکسان میداند.
رویکرد اجتماعی خوارزمی به تعلیم و تربیت را پس از وی، شماری از دانشمندان، با پارهای تعدیلات و تغییرات، ادامه دادند؛ از جمله ابوعبدالله ابن ازرق (متوفی ۸۹۶) در کتاب بدائع السلک فی طبائع الملک، فصل چهارم از باب چهارم . مبنای کتاب ابن ازرق مقدمه خوارزمی است اما وی تلاش میکند دیدگاههای خوارزمی را به صورت روشمند بیان و در مواردی شرح کند. وی نخست بخشی از متن مقدمه را به صورت اصلی یا با تلخیص نقل و سپس آن را شرح میکند و در مرحله بعد به کمک اقوال دیگران یا رای و نظر خود به رد یا تایید آن میپردازد. مثلا در باب نظر خوارزمی مبنی بر لزوم وجود «سند» در تعلیم، با استفاده از ابن اکفانی، به بررسی این پرسش میپردازد که اصلا در تعلیم و تعلم به وجود استاد و معلم نیازی هست یا خیر. در جای دیگر ضمن نقل نظر خوارزمی مبنی بر اینکه مختصر و موجز بودن بیش از حد کتب درسی مخل تعلیم و تعلم است، به تعلیل و تحلیل آن مبادرت میورزد. ابن ازرق در ذیل توصیههای سودمند ابن خلدون به متعلمان، در توضیح این نکته که در آموزش علوم نباید هم زمان آموزش دو علم را به هم آمیخت، از قول ابن رشد نقل میکند که آن کس که دوست دارد بیش از یک چیز را در یک زمان فرا بگیرد، هیچکدام از آنها را نخواهد آموخت.
چون مبانی و مسائل و غایات مطرح شده در رویکردهای مذکور غالبا دشوار فهماند، به کار مخاطبانی میآیند که علاقه مند و طالب واقعی اینگونه مطالب باشند. از سوی دیگر، کتابهایی که صاحبان این رویکردها نوشتهاند، اغلب نثری بی پیرایه و معمولی یا زبانی سخت پیچیده و آکنده از اصطلاحات فنی دارند و در هر دو صورت جز در مواردی معدود رغبت مخاطب عام را بر نمیانگیزند. ازینرو آنچه وظیفه انتقال مضامین این رویکردها را به مخاطب عام بر عهده گرفت، ادبیات بود. گونههای مختلف ادبی، از کلمات قصار و تمثیل و حکایت و مقامه و شعر عهده دار تحلیل و تفسیر و توجیه آموزهها و ارزشهای موجود در رویکردهای مذکور شدند و بیشتر جنبهها و دقایق نظری و عملی تعلیم و تربیت با استفاده از ابزارهای تاثیرگذار بلاغی به مخاطب عرضه شد....