چقد دلم تنگ شده ...
چقد دلم تنگ شده ...
واسه نونایی که مامان درست می کرد....
دلم واسه خونمون و حیاطمون و باغچه تنگ شده....
واسه عبداالله پسر عمو کوچیکه و بامزه تنگ شده ...
چقد دلم میخواد دوباره فیزیک سال اولو بخونم ...دوسش دارم!
اولین کلاس فیزیکو هیچ وقت فراموش نمیکنم که آقای ب منو نمیدید...
ریاضیو خیلی دوس دارم با اینکه مخ ریاضی نیستم....ریاضی اول و سومو خیلی دوس داشتم! دبیر ریاضی سال اول و سومو هم دوس داشتم....چقد دلم تنگ شده واسه سر کلاس آقای د ....که باز آقای د خندش بگیره از من که تمام راه حلو میرفتم و آخرش یه جمع و تفریقیو خراب میکردم! یا خانم ح خندش بگیر از اینکه من و پرفسور و اس باهم و خیلی هماهنگ بلند بشیم و بریم سر میزش....میگفت بشینید بشیند خودم میام
دلتنگ شوخیای سر کلاس شیمی ام....اینکه منو پرفسور بشینیم شوخی کنیم تا خوابمون نره... بس لالایی میخوند دبیر سال دوم تا این حد که بعضی بچه ها آخر کلاس میخوابیدن و بعضیا میرفتن آب صورتشون میزدن
حیفم میاد از کلاس زمین نگم آخه بدجور زمین شناسیو دوس دارم! کلا سر کلاس زمین هم لالایی خونده میشد و بس فرکانس صدای آقای ج پایین بود! ولی من از علاقه ای که داشتم بزور خودمو از خواب آلودگی نجات می دادم