آوار دلتنگی
آوار دلتنگی
دلم برا حیاط خونمون تنگ شده....برا نخلامون ! که هنوز خارکش سبزه ....
حتی بعضی وقتا دلتنگ گرمای تابستونش میشم....هوا گرمه و من دارم تو حیاط کنار باغچه قدم میزنم و عین همیشه نگام به گلها و یا تو فکر گل کاشتن ! و یهو باد یا نسیم ملایمی بخوره به صورتت و اون گرما واسه چند لحظه احساسش نکنی....من عاشق اینم!
عاشق شبای ماه رمضانم که شباشو خیلی دوس دارم و آخر شب تو حیاط قدم میزدم و از نسیم نیمه خنکی که میوزید و از بین برگ نخلامون به صورتم میخورد عشق میکردم و همیشه نگام به آسمون و از دیدن ستاره ها و ماه عاشقتر میشدم.....من عاشق آسمونم
چقد دلم تنگ شده!
چرا این دلتنگی یهو آوار میشه؟!
+ نوشته شده در ساعت 8:22  توسط جواد رمضانی |