کمکم کنید :(
کمکم کنید :(
چشام بارونی ...
دلم نا آروم...
ذهنم نا آروم ...
نگرانم!
دلم یه چیزی میخواد ...
دلم میخواد یکی مطمئنم کنه از آینده
از اینکه حداقل ۹۰ درصد اونی که میخوام پیش میاد
سخته
نگرانم...
آخه من م ...!!!!
بعدا نوشت :
دیشب خوب بود یه جشن تولد کوچولو داداش گرفته بود...
با بابایم حرف زدم ، از کادویی که گرفته بود خوشحال بود ...خیلی دلم برات تنگ شده بابایی من
اولین روز پدری بود که پیشش نبودم :(
دیشب اونقد خسته شده بودم که حد نداشت خستگیم ولی الان خوبم...یه ذره ذهنم آرومه ! اصن نفهمیدم دیشب چجوری گذشت
+ بچه ها خیلی ممنونم...بعدا کامنتاتون رو جواب میدم :)
+ نوشته شده در ساعت 8:22  توسط جواد رمضانی |