غزلشراره ی سرکش به ماه خیره نشو
غزلشراره ی سرکش به ماه خیره نشو
دلم در آتش عشقی عجییب میسوزد
درون این همه شعله ، نجیب میسوزد
درون این همه شعله ، نجیب میسوزد
به جرم خواستنِ تو ، منی که میسوزم
صلیب اگر بشوم هم ، صلیب میسوزد !
غزلشراره ی سرکش به ماه خیره نشو
که با نگاه تو ماه عنقریب میسوزد !
چه آشنا چه غریبه، اگر که پا بدهد
به شهر چشم تو آخر غریب میسوزد
فدای میوه ی ممنوعه ات تمام بهشت
بهشت من به تمنای سیب میسوزد !
*
برای من نگران است مادرم ، هر شب
لبش در آتش « ام ان یجیب » میسوزد ...
#مهدی_حسینی_مسافر
از غزلهای پاک شده وبلاگ...
+ نوشته شده در ساعت 8:22  توسط جواد رمضانی |