خواب شیرین
خواب شیرین
خیلی سعی کردم دیروز ینی دوشنبه پست بذارم ولی نشد
چون چیزی که میخوام ازش حرف بزنم برای دوشنبه بود
بعضی وقتا بعضی خوابا خیلی شيرينن
با خودم عهد بستم تا وقتی به عنوان چسبونک یا همون آویزون تلقی میشم
برای غرور خودمم شده چیزی نگم
باشه دلتنگی باشه عدم فراموشی باشه خاطرات شیرین و شیرین و شیرین
و گهگداري تلخ
درسته همه اینا هست اما باید سعی کنم برای احترامی که برای خودم قائلم چیزی نگم
چیزی که تهش جای دلتنگی متقابل برچسب چسبونک بهم بخوره
دیشب داشتم به یکی از دوستام ميگفتم هر وقت فال میگیرم نیت فال و اون چيزي که حافظ میگه
زمین تا آسمون تفاوته
گفتم بذار یه نيت بکنم تو برام فالو بگیر
و چقدر فالش خوب بود
بسیار انسان وفا پیشه ای هستید
و حاضر نیستید تحت هیچ شرایطی عهد خود را بشکنید.
تا هر زمان که لازم باشد به پای معشوق می نشینید.
تیر همه ی رقیبان و حسودان به خطا رفته است.
بیماری شما به زودی شفا پیدا می کند.
نگران نباشید. از غم رهایی یافته و به حاجاتتان می رسید.
این یه مورد از اتفاقات دیشب بود که دوست داشتم تو وب درج بشه
و اما قسمتی که وقتی بهش فکر میکنم اشکم در میاد
خیلی شيرينه تو اوج دلتنگی خواب ببيني با اونی که خیلی بی معرفت بازی درآورد یه جا هستی
یه جای شلوغ که متوجهش نبودی
و تو خواب هم هر دو در کوچه علی چپ به سر ميبردين
که يهو بیاد گوشی تو رو از دست کناريت بکشه
و تو مات بموني
خواب دیدم تو خوابم براي اولین بار داداش بی معرفته رو به رومه
بی هیچ حرفی رفت و فقط یه لبخند زد
اما خوابم تموم نشد ......
یه بار دیگه پشت سرم دیدمش
و یه بار هم کنار یه خانوم سر سفره
دوباره برگشت نگاه کرد و باز سکوت
یه جایی هم من رفتم دنبالش اما پشیمون شدم و برگشتم چون رفتن بالای یه صخره اي
هنوز اون حرکت اول که گوشی منو گرفت و عکس اون وروجکي ک براتون گذاشتم رو داشت نگاه میکرد
از ذهنم نميره بیرون
اينکه این خواب با بقیه متفاوت بود خودش مايه تسکينه
وقتی صبح بیدار شدم دلم نميومد پاشم از سر جام
حس میکردم وقتی بلند بشم یا خوابا از دورانم ميره بیرون
یا اگه چشمامو ببندم دوباره میتونم همون خواب رو ببينم
نمیدونم از آرامش این خواب باید بترسم
یا از طوفان خواباي قبلی
اما امیدوارم هر جا که هست خوش باشه و خوش بگذرونه
و اين خوابا جز سلامتی و موفقيت و خوشبختی تعبیر دیگه ای براش نداشته باشه
+ اون کسی که کنار من بود و گوشی رو ازش گرفت رضا بود
و اون کسی که تا پای صخره دنبالشون با من اومد و با پشيموني من برگشت اونم رضا بود
رضا در خواب هم حماسه می آفریند