چشم در چشم
چشم در چشم
نشود فاش کسی آنچه میان من و توست
تا اشارات نظر، نامه رسان من و
توست
گوش کن با لب خاموش سخن می گویم
پاسخم گو به نگاهی که زبان من و
توست
روزگاری شد و کس مرد ره عشق ندید
حالیا چشم جهانی نگران من و
توست
گرچه در خلوت راز دل ما کس نرسید
همه جا زمزمهی عشق نهان من و
توست
گو بهار دل و جان باش و خزان باش ار، نه
ای بسا باغ و بهاران که
خزان من و توست
این همه قصهی فردوس و تمنای بهشت
گفت و گویی و خیالی ز
جهان من و توست
نقش ما گو ننگارند به دیباچهی عقل
هرکجا نامهی عشق است،
نشان من و توست
سایه زآتشکده ماست فروغ مه مهر
وه از این آتش روشن که به
جان من و توست
+ نوشته شده در ساعت 8:22  توسط جواد رمضانی |