یه پیشنهاد
یه پیشنهاد
بالاخره قسمت شد و ما یه خبر خوب شنیدیم اونم اینه که بهم پیشنهاد مدیریت داده شده نمیدونم یکم شوکه شدم ولی بعدش که فک کردم دیدم خالی از لطف نیس هم مزایا و حقوقم تغییر میکنه هم تو یه جو آرومتر قرار میگیرم خلاصه اومدم خونه گفتم امیر خیلی استقبال کرد منم زنگیدم اداره موافقتمو اعلام کردم حالا بعدش چی میشه نمیدونم.امروز نوبت دندونپزشکی دارم ولی خییییلی بدم میاد از دندونپزشکی خیلی سختمه ولی خب مجبورم گاهی درد میکنه.قرار بود بریم مسافرت که اونم احتمالا بمونه بعد ماه رمضون بخاطر بعضی مسائل...همه چی آرومه رابطم با امیر روزبروز بهتر و شیرینتر میشه پاچه گیریای گاه و بیگاه من نباشه اون خییییلی مراعات میکنه دیروز کل خونه رو جارو کشید تو کارا و نگهداری نورا خیلی کمکم میکنه تعطیلاتشم شروع شده هر روز میریم ددر خلاصه شکر خدا اون برهه سخت زندگی فعلا تموم شده حالا دوباره کی میاد خدا میدونه زندگی خلاصه سختیها و راحتیاس تا سختیا نباشه قدر راحتیاشو نمیفهمیم الان زندگی من بدون هیچ هیجان خاصی میگذره ولی چون قبلش طوفان رو تجربه کردم قدر لحظات آروم این روزامو خیییییلی میدونم.
+ نوشته شده در ساعت 8:22  توسط جواد رمضانی |