حال این روزای من
حال این روزای من
خدا رو شکر این روزامون داره خوب میگذره دو روزی بود خونه آبجی بودیم ارومیه نمیتونم بگم خوش گذشت یا بد بالاخره با وجود نورایی یکم خسته شدیم هردو. .. این پنجشنبه میخاستم خواهرشوهری و خانواده همسر رو دعوت کنم آخه عید نشد دعوتشون کنم اونم هنوز اوکی نشده ولی بالاخره یه باریه به دوشم
شکر خدا امیر خیلی بهتره رفته رفته خوبتر میشه خیلی خوشحالم خودشم مطمئن شده دیگه خوب میشه اخلاقشم بهتر شده منم یکم راهمو پیدا کردم بخاطر مریضیش خیلی تو دست و پاش بودم یکم ازم زده شده بود من لوسش کرده بودم ولی دیگه کم کم دارم فاصلمو حفظ میکنم دیگه زیاد تحویلش نمیگیرم البته مثل قبل مریضیش شدم عادی عادی که یکمم اون هوامو داشته باشه و طرفم بیاد خسته شدم خیلی خسته دیگه نوبت اونه رعایت کنه کم کم این کارو میکنم شوکه نشه ضربه نخوره آخه بدجور به خوب بودنم به کوتاه اومدنم چشم گفتنام عادت کرده میترسم روحیش خراب شه
+ نوشته شده در ساعت 8:22  توسط جواد رمضانی |