قسمت اول سفرنامه : ساعت جآن دآر
قسمت اول سفرنامه : ساعت جآن دآر
در یک صبح دلپذیر بهآری سفر یک روزه مآن را به مقصد زیآرتگآهی در 50 کیلومتری خآرج از شهر پلدختر آغآز کردیم.
دیروز ساعت 6:30 در نقش سآعت بودم و بدون اینکه کوک شوم بیدآر شدم. این در حالی بود که آلارم گوشی باید رآس ساعت 7:30 فرمآن بیدآر بآش صآدر میکرد.
در جآی خود نیم خیز شدم و دو سه بآر چشمآنم روی سآعت سر میخورد و فکر میکردم الان ساعت هفت و نیم است و لابد ساعت گوشیم خرآب شده است ، امآ گوشی خراب نشده بود و چشمآنم اشتبآه میدید.
دیروز ساعت 6:30 در نقش سآعت بودم و بدون اینکه کوک شوم بیدآر شدم. این در حالی بود که آلارم گوشی باید رآس ساعت 7:30 فرمآن بیدآر بآش صآدر میکرد.
در جآی خود نیم خیز شدم و دو سه بآر چشمآنم روی سآعت سر میخورد و فکر میکردم الان ساعت هفت و نیم است و لابد ساعت گوشیم خرآب شده است ، امآ گوشی خراب نشده بود و چشمآنم اشتبآه میدید.
این درگیری من و ساعت :-D پنج،شش ثانیه بیشتر طول نکشید و بعد از آن سرم رهآ شد روی بآلش و خوابیدم تا اینکه بآ صدآی پدرم مجدد بیدآر شدم.
+ نوشته شده در ساعت 8:22  توسط جواد رمضانی |