دلش میخواهد گوشی را هی باز و بسته نکند. نگاه نیندازد به تلگرام، به پیام ها، به تماس ها. همه حرف ها را هزار بار نخواند و حساب کتاب نکند که از آخرین تماس شان، چند روز و چند ساعت و چند دقیقه گذشته است. نمی شود. انگشت ها، خودشان، رمز را باز می کنند، خودشان نگاه می کنند و خودشان نا امید می شوند. آن وقت، یکی با صدای خود آدم - ولی غمگین تر، گرفته تر و خش دار تر- داد می کشد که لعنتی، از اول هم نه احساسی بوده، نه دوست داشتنی و نه خواستنی. آدم از صدای خودش می ترسد. خودش را به آغوش می کشد و پناه میدهد. یادش می افتد که روزهای دیدار و لحظه گرفتن دستها، چطور دلش میلرزیده و انگشتهایش عرق میگذاشته. به بوسه ..
#مرتضی_برزگر
#انکار
+ نوشته شده در ساعت 8:22  توسط جواد رمضانی |