داستان شهادت شهید برونسی
داستان شهادت شهید برونسی
متاسفانه طی جستجوهای متعدد در صفحه های مختلف اینترنتی،متوجه شدم که در بعضی از این صفحه ها ماجرای شهادت شهید برونسی اشتباه بیان شده ، در واقع ماجرای یکی از مجروحیت های آن بزرگوار را به جای ماجرای شهادت ایشان بیان کرده اند. به همین علت من برآن شدم تا ماجرای صحیح را از کتاب « خاک های نرم کوشک » به طور خلاصه در این مطلب بازگو کنم. این مطلب از دو بخش بیان شده که بخش اول از زبان همسر شهید برونسی و بخش دوم از زبان مجید اخوان ( از هم رزم های شهید ) از کتاب خاک های نرم کوشک آورده شده است.
بخش اول (از زبان همسر شهید برونسی) :
از خواب پریدم. کسی داشت بلند بلند گریه می کرد! چند لحظه ای دست و پام را گم کردم. کم کم به خودم آمدم و فهمیدم صدا از توی هال است، جایی که عبدالحسین خوابیده بود...
+ نوشته شده در ساعت 8:22  توسط جواد رمضانی |