از عشق پروردگار ندیدم خوش تر ...
از عشق پروردگار ندیدم خوش تر ...
یه دوستی تو تلگرام برام نوشت : خدا گفت : من همه جا با شما بودهام ، هستم و خواهم بود و حتی در جهنم نیز تنهایتان نخواهم گذاشت . شما همراه با من وارد آنجا میشوید و من هستم که از آن عبورتان میدهم ؛ جایی که نه زمان در آن وجود دارد و نه مکانی محسوب میشود ؛ هر چند که شما آن را مکان میپندارید ؛ همانگونه که به علت عدم وجود زمان ، آن را جاویدان نیز میانگارید .
تنها چیزی که در جهنم وجود دارد ، آتشی از جنس آگاهی است که برای شما تلخ و برای من شیرین است . زیرا به کمک این آتش است که حایل بین من و شما که همان حجاب ناشی از گناهان شما است ، سوزانیده شده ، پس از آن ، ما به یکدیگر رسیده ، بعد از پیمان نخست ، بار دیگر شما را باز مییابم تا برای « آزمایش آخر » این بار همهی قدرت خود را در اختیار شما بگذارم .
اینک ما به هم رسیدهایم ؛ چیزی که ظاهراً منتظرش بودید و وصالی که طلبش را داشتید ؛ اما نه به اندازهای که من مشتاق بودم . شما مرا بخشنده میدانید ؛ ولی اصلاً حد آن را نمیدانید و از آن صرفا تصوری مبهم دارید . میزان بخشندگی من را پس از وصال خواهید فهمید ؛ وقتی که همهی قدرت خود را به شما ببخشم . فقط در آنجاست که مفهوم بخشندهی مهربان را خواهید فهمید . حال من هستم و شما . آیا با داشتن همهی قدرت من و احساس بی نیازی ، باز هم طالب من خواهید بود ؟
من برای رسیدن به شما ، مرگ و جهنم را خلق کردم تا نشانی بر « رحیم » بودن من باشد و نشانی بر قدرت خلاقیتی که ناشی از شوق رسیدن به شما است و شما ناآگاه و بی خبر از آن ، هر لحظه در آه و ناله و فریاد و طغیان نسبت به من قرار دارید .
من « رحمان » بودم تا بتوانم بازیگوشیها و بی اعتناییهای معشوقم را نظاره کنم و باز هم به دنبال او باشم و سایهی رحمانیت خود را بر سر او بگسترانم . در عوض شما نمیدانید که با من چه کردهاید ! ای کاش من نیز میتوانستم مانند شما شکایتهای خود را به جایی ببرم !
مرگ و جهنم ، همچون داروهای تلخی هستند که مادری با دلسوزی تمام به زور به طفل خود میخوراند تا او را درمان کند ولی خود بیش از طفلش تلخی دارو را درک میکند و طفل بی خبر از همه جا و بدون اطلاع از عشق مادر ، گریان و نالان است از این که چرا چنین خشونتی نسبت به او اعمال میشود .
بدون مرگ و جهنم ، ما هرگز به یکدیگر نمیرسیدیم و حداقل ، من عاشقی مهجور میماندم و شما نیز در نیازمندی ابدی باقی میماندید . اما شما بعد از این وصال ، همین که مطمئن شدید که عاشق سینه چاک ، در اختیار شماست و شما سوار بر اریکه قدرت او میتوانید یکه تازی کنید ، با او چه میکنید ؟
من «رحمان» بودم تا بتوانم بازیگوشیها و بی اعتناییهای معشوقم را نظاره کنم و باز هم به دنبال او باشم و سایهی رحمانیت خود را بر سر او بگسترانم . در عوض شما نمیدانید که با من چه کردهاید ! ای کاش من نیز میتوانستم مانند شما شکایتهای خود را به جایی ببرم ! اما از این بابت نیز ناراضی نیستم ؛ زیرا که من هم اگرچه سرانجام آگاه میشوید و شما را دارم و میدانم که بالاخره از یکدیگر راضی خواهیم شد .
آری من به شما میرسم و همه چیز خود را به پای معشوق خود تقدیم میکنم و در آن صورت آنجا بهشت شما خواهد بود . نه آن بهشت روز نخست که بهشت ناآگاهی بود ؛ بلکه بهشت آگاهی . بهشتهایی که شما آن را بر اساس آگاهیها ، دانستهها و میل و سلیقههای خود بنا خواهید کرد . پس از کسب این تجربه خواهید فهمید که همه چیز عاشق شما ، در اختیار شماست و شما میتوانید با قدرتی که در اختیار دارید ، جهانها خلق کرده ، بر ابعادی سایه بگسترانید که هرگز تصورش را نداشتید و به زودی یقین حاصل میکنید که دارای قدرتی خدایی هستید . آن زمان که شما اینگونه خدا شدید ، میخواهید بدانید که با من چه خواهید کرد ؟
شما مرا بخشنده میدانید ؛ ولی اصلاً حد آن را نمیدانید و از آن صرفا تصوری مبهم دارید . میزان بخشندگی من را پس از وصال خواهید فهمی د؛ وقتی که همهی قدرت خود را به شما ببخشم . فقط در آنجاست که مفهوم بخشندهی مهربان را خواهید فهمید . حال من هستم و شما . آیا با داشتن همهی قدرت من و احساس بی نیازی ، باز هم طالب من خواهید بود؟
شاید اگر همه داستان را بدانید ، برای من عاشق گریه کنید . برخی از شما پس از کسب اطمینان از قدرت خدایی خود و احساس بینیازی نسبت به من ، خواهید گفت : " حالا که خدا هستیم و بی نیاز به او ، چرا برای خود خدایی نکنیم ؟ " و فقط عدهی اندکی خواهند بود که خدایی در وحدت را انتخاب کرده ، به سوی من آمده ، با من به وحدت میرسند . بلی ! خدای در وحدت و خدای در کثرت ، آخرین آزمایش است و شما کدام را انتخاب خواهید کرد ؟
شاید بگویید که برای اتخاذ چنین تصمیمی وقت بسیاری باقی است ! بلی هست . اما شما امروز همان کاری را انجام میدهید که دیروز مقدمهاش را چیدهاید و امروز نیز مقدمهی کارهای فردا را تدارک میبینید و احتمال دارد فردا همان کاری را بکنید که امروز انجام میدهید . پس امروز مرا دریابید تا حرکت شما کسب آگاهی و تمرینی برای فرداها باشد ، جایی در لامکان و لازمان ؛ تا شما به طور حتم مرا انتخاب کنید ؛ خدای در وحدت را و خدایی که عاشق شما است ! مرا دریابید ...
مهربان ترین رو داریم ، موافقین ؟ خدایا برای تمام داشته ها و نداشته هام شکر ...