افسانه
افسانه
گرچه دانم عشق تو در قلب ما افسانه است
عشق تو بر ما چو بی مهری کند ، بیگانه است
صد غزل باید سرودن وصف این افسانه را
آن غزلهایی که از عشقت برم مستانه است
چون ز عشقت می شود پیمانه ها با آن گشود
لب به ساغر می زند آن کس که در میخانه است
ما ز مه رویان عالم چشم یاری داشتیم
او مثال عاشقان ،چون عاشقی دیوانه است
دل فریب خط خال و زلف یارش می شود
آنکه گرد شمع عشقی سوزدش پروانه است
عشق از اول در نگاه رهنما بیگانه بود...
یک غزل یا صدغزل در عشق او افسانه است
+ نوشته شده در ساعت 8:22  توسط جواد رمضانی |