آرزوی وصـــال
آرزوی وصـــال
هر شب مرا به خوابت،گر می شود روان کن
گر عشق می پسندی، با عشق هم همان کن
***
چون عاشقی تو را خواند^، در قلب خود بگیرش
باشد که چون برایش، گه گه سری تکان کن
***
باشد که با رقیبان، باشی مثال خوبان
با عهد بی وفایان، آیینه ی بدان کن
***
در فصل نوبهاران، با عشق چون نگاران
گر می شود صفا کن،گرنه برآن خزان کن
***
در عالمی نگنجد، همچون مثال فرهــاد
پس با نگاه شیرین، یک دیده بر جهان کن
***
ما را تحملی نیست، یک لحظه دوری از تو
باشد که تو بیایی؛ فکری بر آن زمان کن
***
ما مدعی ز عشقیم، آن عشق جـــاودانه
آن عشق را که بینی،در هر زمان نشان کن
***
هجر تو کرده ما را، مویـــی سپید یـارا
این قلب پیر ما را، گر می شود جوان کن
***
ما خسته از غریبی، درمانده از اَسیری
با هرچه می توانی، در وصف عاشقان کن
***
ما را به شهد عشقت، کی می شود رساندن
گر وقت آن رسانند، آن را بر این دهان کن
***
سوز غم جدائیست، از این همه سرودن
در حسرت وصالت، یک ذره را بیان کن
***
از غصه ها رهایی، کی می شود جـدایی
با عشق رهنمایی، گر می شود روان کن
***
ما را وصال عشقت، چون آرزو بمانـــد.
هر آنچه می پسندی، آن را هم چُنان کن