سقوط تاریکی - قسمت 5
سقوط تاریکی - قسمت 5
از ایوان، یار کریم ها را که دور حوض نشسته و سرگردان دنبال دانه و غذایی می گشتند، دید. با دلنگرانی به سمت خانه رفت و با نان های خشک شده برگشت. آنها را خرد کرده و برایشان ریخت. هنوز فکرش پی معصومه بود که با آن وضعیت به خانه برگشته بود و بعد از یک هفته هنوز خبری از او نداشت. از جایش بلند شد و خواست به داخل خانه برگردد که از چارچوب در حیاط همیشه باز، با دیدن معصومه بی توجه به همراهش به سمتش دوید و دستانش را گرفت. نگاه نگرانش را در صورت معصومه چرخاند.
برای ادامه پست به ادامه مطلب مراجعه کنید.
+ نوشته شده در ساعت 8:22  توسط جواد رمضانی |