زمان دارد به آخرش نزدیک می شود...
زمان دارد به آخرش نزدیک می شود...
زمان دارد به آخرش نزدیک می شود. دیشب آن قدر شکسته حال شدم از حال و روز
آخرین دوستم؛ که زمان را از دست دادم.
تیزهوشانی است، جهشی خوانده ، خانواده ی یک دست دارد، وضع مالی
فوق نرمال است، با رتبه ی خوب وارد دانشگاه شده، فول امکانات،
همسر مهربانی نصیبش شده، بدون مادر شوهر و پدر شوهر و خواهر شوهر
اما دوسالی است که افسردگی دارد و دارو مصرف می کند.
زمان دارد به آخرش نزدیک می شود.
بشر در دایره ی دیدش هیچ نقصی نمی بیند. پر است از امکاناتی که با آزادی اش
تصاحب کرده اما درمانده است و افسرده.
قطعا دیگر چیزی نیست که هوس نکند و با یاری شیاطین از راه های مرموزانه
به آن دست نیابد
اما چه مرگش است این بشر به نهایت نرسیده.
زمان دارد به آخرش نزدیک می شود.
آرزوها دارد + هوس + یاری شیاطین = برآورده می شود بیاید سر خط: اما چرا انسانها
به جای پر نشاط شدن سردرگم می شوند و سست و کسل و دل مرده
زمان دارد به آخرش نزدیک می شود و راز دوام و اتصال زمان به نهایت، دریافت
بی نهایتی است که چشم به تک تک ابناءش دوخته تا چه شود.