منو ساحل همین الان یهویی
منو ساحل همین الان یهویی
بالاخره منم آدمم.دلم یخورده " متفاوت بودن زمان ها و دقایقم" را می خواهد.
محکم واستادم که آقا وسط همه ی برنامه ها باید بریم دریا و ...
القصه؛ رفته بودیم یکی از شهرهایی که ساحل داره.
اما مثل بچه سر راهی برام تصمیم گرفته بودن و برنامه چیده بودن.
منم ادا درآوردم که نههههه خّیییییررر...یک ساعت میخوااامم برم کنار دریا.
فقط کله سحر وقت بود که ماشین گرفتیم رفتیم.
هیچی دیگه!
جاتون خالی کلی بور شدم.
دریا که هییچ دریغ از قطره ای آب.
همراهمون فاتحانه گفت :" شش ساعت دیگه آب بالا میاد. الان جزره."
هرچی بیشتر دوربین چشمامو به کار انداختم و لنزش رو تنظیم کردم
امیدم بیشتر نا امید می شد.
یه خرچنگ غول پبکر هم دیدیم که خوابید.هرچه هم گفتگوی
تمدنی کردیم تکان نخورد.یک سلفی هم نشد باش بگیریم...
الان در خدمتم
+ نوشته شده در ساعت 8:22  توسط جواد رمضانی |