زلیخا
زلیخا
زلیخا با دلی تنها بو می کرد
به هر راهی که یوسف بود رو میکرد
نشست باجان گدازی سالها بر راه
ولی یوسف به بانویش خو میکرد
فغان از جان او می رفت بر افلاک
شکایت با خدایش باز گو میکرد
ز عشقش جان به لب آمد زیردستش
چرا تنها زلیخا پی جو میکرد
که عشقش گر دوسر میبودیوسف هم
کمی باید زلیخا را جو میکرد
+ نوشته شده در ساعت 8:22  توسط جواد رمضانی |