شهد لبت
شهد لبت
من به کندوی پر از شهد لبت دل دادم
تا کنی یادم و هرگز ندهی بر بادم
عشق جانسوز من از آتش نازت بودست
پشت این شعر و غزل ها سر راه افتادم
بی تو آهوی دلم باز نرود در کوهی
چون بویی ز ختن کرده دمی دلشادم
شک نکن این دل بی چاره ی من دیوانست
می نشیند سر راه تا برسی فریادم
گرچه دستان اجل باز سر راهم گیرد
تا زمانی که به عشقت نرسم فرهادم
+ نوشته شده در ساعت 8:22  توسط جواد رمضانی |