بخت شوم
بخت شوم
من که میدانم نمیدانی چه دارم می کشم
درد دارم بس که زجر از دست یارم می کشم
آنقدر شب ناله سر دادم که دنیا غم گریست
با خبر شد من چه دارم از نگارم میکشم
گفته بودی وقت دلتنگی فراوان می شوی
من که دارم خشکسالی از بهارم می کشم
این چه مهری بود بر دلدادگی هایم زدی؟
هرچه دارم میکشم از بخت تارم می کشم
بغض من ترکید و زیر پلک هم باران گرفت
من که میدانم نمیدانی چه دارم می کشم
+ نوشته شده در ساعت 8:22  توسط جواد رمضانی |