مهارت زندگی : زیباترین قلب
مهارت زندگی : زیباترین قلب
مرد جوانی وسط شهری ایستاده بود و ادعا میکرد که زیباترین قلب
را در آن شهر دارد. جمعیت زیادی گرد آمدند. قلب او کاملا سالم بود
و هیچ خدشه ای بر آن وارد نشده بود. پس همه تصدیق کردند که
قلب او به راستی زیباترین قلبی است که تا کنون دیده اند.
مرد جوان، در کمال افتخار با صدایی بلندتر به تعریف از قلب خود
پرداخت. ناگهان پیر زنی مقابل جمعیت آمد و گفت:
اما قلب تو به زیبایی قلب من نیست.
مرد جوان و بقیه جمعیت به قلب پیر زن نگاه کردند.
قلب او با قدرت تمام میتپید، اما پر از زخم بود.
قسمتهایی از قلب او برداشته شده
و تکههایی جایگزین آن شده بود.
اما آنها به درستی جاهای خالی را پر نکرده بودند
و گوشههایی دندانه دندانه در قلب او دیده میشد.
در بعضی نقاط شیارهای عمیقی وجود داشت
که هیچ تکه ای آنها را پر نکرده بود.
مردم با نگاهی خیره به او مینگریستند
و با خود فکر میکردند
مرد جوان به قلب پیرزن اشاره کرد و با خنده گفت:
تو حتما" شوخی میکنی، قلبت را با قلب من مقایسه کن.
قلب تو، تنها مشتی زخم و خراش و بریدگی است.
پیر زن گفت: درست است قلب تو سالم به نظر میرسد،
اما من هرگز قلبم را با قلب تو عوض نمیکنم.
میدانی، هر کدام از این زخمها نشانگر انسانی است که
من محبّت و عشقم را صادقانه فارغ از هر انتظاری به او داده ام،
انسانهایی که زمانی پدر و مادر و
خواهر و برادر و خویشان و دوست و همکار و همسفر
و همدم و همراه و همسر و فرزند و استاد وشاگرد و ...بوده اند
در واقع من بخشی از قلبم را جدا کرده
و به او بخشیده ام. گاهی او هم بخشی از قلب خود را به من داده
که به جای آن تکه بخشیده شده قرار داده ام.
اما چون این تکهها مثل هم نبوده اند،
گوشههایی دندانه دندانه در قلبم دارم که برایم عزیزند،
چرا که یاد آور عشق و دوستی میان دو انسان هستند.
بعضی قسمت های قلبم را به کسانی بخشیده ام.
اما آنها چیزی از قلب خود به من نداده اند.
اینها همین شیارهایی عمیق هستند. گرچه دردآورند،
اما یادآور عشقی هستند که داشته ام
امیدوارم که آنها هم روزی بازگردند
و این شیارهای عمیق را
با تکه ای که من در انتظارش بوده ام،پر کنند.
حالا میبینی زیبایی واقعی چیست؟
مرد جوان بی هیچ سخنی ایستاد.
در حالی که اشک از گونههایش سرازیر بود، به سمت پیرزن رفت.
از قلب جوان و سالم خود تکه ای بیرون آورد
و با دستهای لرزان به پیر زن تقدیم کرد.
پیرزن آن را گرفت و در قلبش جای داد و بخشی از قلب پیر
و زخمی خود را جای زخم مرد جوان گذاشت.
مرد جوان به قلبش نگاه کرد، دیگر سالم نبود،
اما از همیشه زیباتر بود.
عشق ودوستی از قلب پیر زن به قلب او نفوذ کرده بود.