اسکار و بانوی گلی پوش/ اریک ایمانوئل اشمیت
اسکار و بانوی گلی پوش/ اریک ایمانوئل اشمیت
اسکار و بانوی گلی پوش
اریک ایمانوئل اشمیت
ایبوک
خدای عزیز!!
کوشیدم به پدر و مادرم حالی کنم که زندگی هدیه عجیبی است. اول آدم بیش از اندازه قدر این هدیه را میداند. خیال میکند زندگی جاوید نصیبش شده. بعد از این هدیه دلش را میزند. خیال میکند خراب است. کوتاه است. ولی عاقبت میفهمد که زندگی هدیه ای نبوده، گنج بزرگی بوده که به آدم وام داده اند. آن وقت سعی میکند کاری بکند که سزاوار آن باشد. من که صد سال از عمرم گذشته میدانم چه میگویم. آدم هرچه پیرتر میشود باید ذوق بیشتری برای شناختن قدر زندگی نشان دهد. آدم باید قریحه ی ظریفی پیدا کند، باید هندمند بشود. در ده سالگی یا بیست سالگی هر احمقی از زندگی لذت میبرد. اما در صد سالگی، وقتی آدم دیگر رمق جنبیدن ندارد باید مغزش را کار بیندازد تا از زندگی کیف کند.
نمیدانم حالیشان کردم یا نه؟!
+ نوشته شده در ساعت 8:22  توسط جواد رمضانی |