زلیخاعشق نمی داند
زلیخا بر بلندای قصه رفت و گفت رونق این قصه همه از من است
این قصه بوی زلیخا می دهد .
کجاست زنی که چون من شایسته عشق پیامبری باشد ،
تا بار دیگر قصه ای این چنین زیبا شود؟
قصه دیگر نازیدن زلیخا را تاب نیاورد و
گفت: بس است زلیخا ! بس است .
از قصه پایین بیا ، که این قصه اگر زیباست ،
+ نوشته شده در ساعت 8:22  توسط جواد رمضانی |