تقدیم به کسی که روزی شاه نشین زندگی من بود
تقدیم به کسی که روزی شاه نشین زندگی من بود
15ردسال هر چی گفت گوش کردم
هر کار خواست انجام دادم
هر چه نیاز داشت تامین کردم
هر بار عذابم داد گذشت کردم
هر چه در توان داشتم به پاش ریختم
و جوانیمو با اون تباه کردم
و در جواب اون تنها هدیه تولدی که دخترم بود را از من گرفت
الان کاملا باور میکنم که اگه اون واقعا فکر میکنه این دختر منه
پس چرا اینهمه سال به هر بهونه و ابزاری اونو از من دور میکنه
چرا اینقدر در گوشش خوند تا بیاد و در دادگاه بر علیه پدرش تقاضای حکم رشد بکنه
من یکسال خارج از کشور بودم
توی اون یکسال بیش از هزار بار گفتم بیان و با هم زندگی عالی داشته باشیم
نیومد . من برگشتم
چرا از زمان برگشت دختر را از من ربود . جواب تمام حرفای منو با فرار داد
جرات مواجه شدن با حقیقت را با دروغی که ساخت داد
و منی که اینقدر بهش محبت کردم را در زندانی که با دروغ ساخت دارای سوء پیشینه کرد
من امروز سوء پیشینه دارم
چیزی که تا زمانی که داشته باشم نمیتونم فراموش کنم که چه کسی این ظلم را در حق من کرد
دیگه نمیتونم از خدا جواب عذاب اون و مسببینشو مثل خودش به شدیدترین وجه نخوام
خیلی سعی کردم تا نظرشو تامین کنم . ولی اون فقط طلاق میخواست تا مرز ازادی های بی حصرش را افزایش بده
من هیچوقت اسیرش نکردم . همیشه آزاد بود . چون من اینگونه میخواستم
ولی امروز
ولی امروزه روز باید جواب این همه ظلمی که به ناحق در حق من کرد را بده
فرق نمیکنه . دنیا اینقدر کوچیکه که خیلی زود جواب میگیری
امروز دیگه اون زن نسبتی با من نداره . جز یک دشمن . من بازنده این مسابقه نبودم . همیشه برنده بودم و امروز برنده هستم .
امروز تنها کسی که حق نداره حرف بزنه اونه . چون وقتش به پایان رسیده و الان باید عقوبت پس بده .
امروز با وجدانی آسوده جای اون پر شد . خیلی خوب و از این بابت از خدا بی نهایت متشکرم که پاداش خوبی های منو داد .
مال دنیا رفتنی است ولی داشتن وجدان اسوده با هیچ پولی خریده نمیشه .
آره تو تاریخ حکومتت گذشت . هر چی که میتونستی از من دزدیدی . از مال دنیا تا تنها دخترم . امروز اما تنها کسی که حق نداره حرف بزنه تو هستی .
سوت پایان زده شد. مسابقه به پایان رسید . من پیروز شدم . در برابر خدا با افتخار سرم را بلند نگه میدارم و ادعا میکنم که به قولم . به عهدم . به شرفم و به قضاوتم خیانت نکردم . آزادگی کردم و آزادگی آموختم . امروز اما تنها کسی که حقی نداره حرف بزنه اونیه که فکر میکرد میتونه زندگی منو خاکستر کنه و رو سیاهی بر زندگی و روح خبیثش باقی موند
خود کرده را تدبیر نیست
امروز اولین کسی که هیچ حقی برای حرف زدن نداره تویی چون وقتی باید حر میزدی اونو با دروغ گفتی با خیانت گفتی با شکستن قرار و پیمان گفتی به قیمت نابودی خودت و دخترت
از آنچه بدست اوردی لذت ببر چون مرا با تو کاری نیست . من خدایی دارم که حتی در پشت میله های زندانی که تو ساختی نذاشت من بشکنم و امروز قوی تر هستم با کوله باری از تجربه که دیگر در اختیار تو نمیگذارم . تو شایستگی و لیاقت با من بودن را نداشتی . با انسانی پاک و با وجدان و مسئولی مثل من بودن لیاقت میخواهد . و تو بی لیاقت ترین بودی . از زندگی من رفتن تو مبارکم است و جای تو خیلی سریع تر از اونی که فکر کنی پر شد .
امروز تنها کسی که نه اینجا که در هیچ جای دیگه حق حرف زدن نداره تویی . سوت پایان را زدند . چراغهای میدان مسابقه را هم خاموش کردند
ببین چقدر بد بازی کردی و چقدر خوب موقعیت های عالی پیروزی را با گل زدن به خودی از دست دادی . تنها بازنده این بازی تو هستی . تبریک به اونهایی که اینو برای تو رقم زدند. این افتخار شکست مبارکت باشد .
هر کار خواست انجام دادم
هر چه نیاز داشت تامین کردم
هر بار عذابم داد گذشت کردم
هر چه در توان داشتم به پاش ریختم
و جوانیمو با اون تباه کردم
و در جواب اون تنها هدیه تولدی که دخترم بود را از من گرفت
الان کاملا باور میکنم که اگه اون واقعا فکر میکنه این دختر منه
پس چرا اینهمه سال به هر بهونه و ابزاری اونو از من دور میکنه
چرا اینقدر در گوشش خوند تا بیاد و در دادگاه بر علیه پدرش تقاضای حکم رشد بکنه
من یکسال خارج از کشور بودم
توی اون یکسال بیش از هزار بار گفتم بیان و با هم زندگی عالی داشته باشیم
نیومد . من برگشتم
چرا از زمان برگشت دختر را از من ربود . جواب تمام حرفای منو با فرار داد
جرات مواجه شدن با حقیقت را با دروغی که ساخت داد
و منی که اینقدر بهش محبت کردم را در زندانی که با دروغ ساخت دارای سوء پیشینه کرد
من امروز سوء پیشینه دارم
چیزی که تا زمانی که داشته باشم نمیتونم فراموش کنم که چه کسی این ظلم را در حق من کرد
دیگه نمیتونم از خدا جواب عذاب اون و مسببینشو مثل خودش به شدیدترین وجه نخوام
خیلی سعی کردم تا نظرشو تامین کنم . ولی اون فقط طلاق میخواست تا مرز ازادی های بی حصرش را افزایش بده
من هیچوقت اسیرش نکردم . همیشه آزاد بود . چون من اینگونه میخواستم
ولی امروز
ولی امروزه روز باید جواب این همه ظلمی که به ناحق در حق من کرد را بده
فرق نمیکنه . دنیا اینقدر کوچیکه که خیلی زود جواب میگیری
امروز دیگه اون زن نسبتی با من نداره . جز یک دشمن . من بازنده این مسابقه نبودم . همیشه برنده بودم و امروز برنده هستم .
امروز تنها کسی که حق نداره حرف بزنه اونه . چون وقتش به پایان رسیده و الان باید عقوبت پس بده .
امروز با وجدانی آسوده جای اون پر شد . خیلی خوب و از این بابت از خدا بی نهایت متشکرم که پاداش خوبی های منو داد .
مال دنیا رفتنی است ولی داشتن وجدان اسوده با هیچ پولی خریده نمیشه .
آره تو تاریخ حکومتت گذشت . هر چی که میتونستی از من دزدیدی . از مال دنیا تا تنها دخترم . امروز اما تنها کسی که حق نداره حرف بزنه تو هستی .
سوت پایان زده شد. مسابقه به پایان رسید . من پیروز شدم . در برابر خدا با افتخار سرم را بلند نگه میدارم و ادعا میکنم که به قولم . به عهدم . به شرفم و به قضاوتم خیانت نکردم . آزادگی کردم و آزادگی آموختم . امروز اما تنها کسی که حقی نداره حرف بزنه اونیه که فکر میکرد میتونه زندگی منو خاکستر کنه و رو سیاهی بر زندگی و روح خبیثش باقی موند
خود کرده را تدبیر نیست
امروز اولین کسی که هیچ حقی برای حرف زدن نداره تویی چون وقتی باید حر میزدی اونو با دروغ گفتی با خیانت گفتی با شکستن قرار و پیمان گفتی به قیمت نابودی خودت و دخترت
از آنچه بدست اوردی لذت ببر چون مرا با تو کاری نیست . من خدایی دارم که حتی در پشت میله های زندانی که تو ساختی نذاشت من بشکنم و امروز قوی تر هستم با کوله باری از تجربه که دیگر در اختیار تو نمیگذارم . تو شایستگی و لیاقت با من بودن را نداشتی . با انسانی پاک و با وجدان و مسئولی مثل من بودن لیاقت میخواهد . و تو بی لیاقت ترین بودی . از زندگی من رفتن تو مبارکم است و جای تو خیلی سریع تر از اونی که فکر کنی پر شد .
امروز تنها کسی که نه اینجا که در هیچ جای دیگه حق حرف زدن نداره تویی . سوت پایان را زدند . چراغهای میدان مسابقه را هم خاموش کردند
ببین چقدر بد بازی کردی و چقدر خوب موقعیت های عالی پیروزی را با گل زدن به خودی از دست دادی . تنها بازنده این بازی تو هستی . تبریک به اونهایی که اینو برای تو رقم زدند. این افتخار شکست مبارکت باشد .
+ نوشته شده در ساعت 8:22  توسط جواد رمضانی |