اعــدآم ...
اعــدآم ...
در جوخه های اعدام ...
پس از شنیدن فرمان " آتش " :
سربازی زودتر از همه شلیک میکند
سربازی دیرتر ..
وديگر سربازها ، درمیان این دو
قسم به مکث،،
به اختلاف زمانی میان دو شلیک
ما همه سربازيم ...
آن که زودتر ماشه میچکاند
جلاد ...
آن که دیرتر شلیک میکند
عاشق...
و مابقی مٱموریم ...
گاهی اما یکی ...
اسلحه اش را
به سمت دهانی نشانه می رود
که فرمان آتش داده است
اوست که تنهاست.....
(حسن آذری . سپيده دمى كه بوى ليمو ميدهد)
+ شاهين نوشت :
آیا هنوز روی پای خود گریه میکنی ؟
آیا هنوز لحظه به لحظه با اخبار میمیری ؟
شلیک کرد تا تو خلاصه شوی در خویش
شلیک کرد تا تو خلاصه شوی در خویش
آقا ما زیاد بود آقا ...
آنقدر زیاد که هرچه میکشتیم تمام نمیشدند
و خون تاریخ بود ریخته از خشم آخته
هر چه میدادند تمام نمیشدند ...
+ نوشته شده در ساعت 8:22  توسط جواد رمضانی |